بدون عشقِ تو دنیا سرای درد و غم است
که دیدن تو بهشت و ندیدنت ستم است
تو آن فرشته پاکی که وصف خوبی تو
دلیل فخر و مباهات شاعر و قلم است
وَ آن بلندترین برج حُسن هستی که
دلم برابر تو چون خرابه های بَم است
برای عضویت مکتب جنون شدنت
نثار جان و تن خویش اوّلین قدم است
خوشا به من که به یاد تو سرخوشم همه عمر
دلم به عشق تو آلوده است و متّهم است
تفاوتی است فراوان و غیر قابل درک
میان عاشق و آن کس که قبله اش شکم است
از آن زمان که تو را دیده ام به خود گفتم
هزار مرتبه عاشق شدن کم است و کم است
دارم هوای عشق و شب بی نهایتی
من باشم و تو و طرب بی نهایتی
آغوش آتشین تو خاکسترم کند
در بستر وصال و تب بی نهایتی
از یاد بُرده خویش و شوم غرق تا ابد
در مستی شراب و لب بی نهایتی
در جسم و روح آدمیان داری از قدیم
ای عشق خانه و شُعَب بی نهایتی
سیمرغ کوه قافی و در من به پا شده
در جستجوی تو طلب بی نهایتی